نزدیک ظهر در اتاق گروه نشسته بودم در میدان دیدم، شبهی دیدم که گویا چند بار از جلو اتاق گذشت و سر انجام وارد شد گمان بردم در گرماگرم امتحان پایان ترم سراغ نمره یا نکته ای درسی آمده یکی از دانشجویان بود، نزدیک شد و گفت رفتم بانک، شلوغ بود، می خواستم پولی به صندوق دانشجویان نیازمند واریز کنم گفتم :بده من (قبلا شماره حسابی به امضای چند تن از همکاران برای این منظور بازشده بود. ) پول را که داد، پرسیدم چقدره ؟ گفت: نمیدانم. گفتم: چطور؟ گفت: پولی بابت کار دانشجویی گرفته ام، نشمرده ام. چهارده هزار تومان بود. کاغذ برداشتم رسید بدم هزار تومان دیگر داد که رند باشه چهره اش نشان نمی داد که ازخانواده برخورداری باشه، معمولا دانشجویانی که خود نیازمندند یا فرصت بیشتری دارند کار دانشجویی می گیرند و در برابر کار وجه بسیار اندکی دریافت می کنند .با این دانشجوی عزیز چند ترم درس داشته ام بسیار متین ،بی ادعا و دوست داشتنی است البته این چند گروهی که با آنها درس داشته ام همه بی اغراق دوست داشتنی اند و اگر پیوند عاطفی با آنان نداشته باشم درس گفتن دشوار می نماید ولی رفتار امروز این دانسجو توفانی در من افکنده است از احساس کوچکی در برابر روان تابناک و روح رخشان، دردمند ولطیف او و همانندانش و مسولیت بسیار دشواری که ما در برابر اینان داریم واین که اگر دانش ورزی با دردمندی همراه باشد چه فرهنگی خواهد درخشید ؟